چهارشنبه چهارم آبان ۱۳۹۰ | 18:13 | شادی جون -
چند شب است که از صدای شکستنم خواب از چشمم رفته آرام و قرارم نیست و در این میان نبودن تو هم آتش به دل تنهایم می زنداین روزها خیلی دلتنگم دلم واسه اون روزای با تو بودن خیلی تنگ شده کجایی الان که ببینی من اینجا تک و تنهام ببین که چقدر دلم شکسته من در غربت مانده ام و تو در اوج تنهایی تنهاترین رفته ای و مرا گذاشتی ببین این منم که در شهر آرزو تنها ماندم کی می شود دوباره بازگردی و آسمان تنهاترین را با کلمه کلمه روزمرگی هایت به لطافت احساس قشنگت نزدیک کنی خیلی وقت نیست که رفته ای و خیلی نیست که که صدایت را نمی شنوم ولی باور کن این چندروز مثل یک سال برام گذشت
سلام به وبلاگ کوچیک من خوش امدین