
به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم 

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغ های بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دست هایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان چون کودکی لجوج سلام معطر سیب ها را ناشنیده گرفت 

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمان های دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را چون نهری گوارا مزه مزه کرد

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

کاش بدونی که نبودنت

سلام به وبلاگ کوچیک من خوش امدین